ژوزف استالین کی بود؟
- Baset Orfani
- 24 hours ago
- 4 min read

ژوزف استالین، یکی از چهرههای پرابهام و تأثیرگذار قرن بیستم، مردی بود که از اعماق فقر و فراموشی برخاست و سرنوشت کشوری پهناور به نام اتحاد جماهیر شوروی را در دستانش گرفت؛ کشوری که با مشت آهنین او ساخته شد، از دل جنگ و انقلاب عبور کرد، و با هزینهای خونین به یک ابرقدرت جهانی بدل شد. داستان زندگی استالین، روایتی است پر از فراز و نشیب، سرشار از قدرت، خشونت، هوش، بیرحمی، و تناقضهای نفسگیر؛ داستانی که اگر یکبار آغاز به خواندنش کنید، تا پایان نمیتوانید رهایش کنید.
او در سال ۱۸۷۸ در شهر کوچکی به نام گوری در گرجستان – که آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود – به دنیا آمد. نام اصلیاش ایوسیب بساریونی دزه جوگاشویلی بود؛ اما بعدها خود را "استالین" نامید، به معنای "مرد فولادین" – لقبی که با شخصیتش سازگاری عجیبی پیدا کرد. پدرش یک کفاش سختگیر و الکلی بود و مادرش زنی مذهبی که با فقر، فرزندش را بزرگ کرد و او را به مدرسه مذهبی فرستاد، به امید آنکه کشیش شود. اما جو جوان، سرنوشتی بسیار متفاوت در پیش داشت.
او به جای اینکه راه معنویت و آرامش را در پیش گیرد، جذب ایدههای مارکسیستی و انقلابی شد؛ ایدههایی که در آن زمان در زیر پوست امپراتوری تزارها در حال رشد بود. جوگاشویلی جوان، با شور انقلابیاش، به گروههای زیرزمینی پیوست، نام مستعارهای مختلفی اختیار کرد، و کمکم در محافل بلشویکی به عنوان یک انقلابی بیباک و مرموز شناخته شد. در این دوران بارها دستگیر و تبعید شد، اما هیچگاه متوقف نشد. زندگی مخفی، جنگ چریکی، و سازماندهی اعتصابها و سرقتهای مسلحانه، بخشی از مسیر پرخطر او در رسیدن به قدرت بود.
اما نقطه عطف زندگی او با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه رقم خورد؛ زمانی که رژیم تزارها سقوط کرد و حزب بلشویک، به رهبری ولادیمیر لنین، قدرت را به دست گرفت. استالین که در این زمان بیشتر به عنوان یک سازماندهنده وفادار شناخته میشد تا یک نظریهپرداز، به سرعت جایگاه خود را در حزب تثبیت کرد. لنین به قدرت فکری تروتسکی احترام میگذاشت، اما به استالین به عنوان کسی که کارها را بیسروصدا و مؤثر انجام میدهد، اعتماد داشت. او ابتدا به عنوان کمیسر ملی امور ملیتها، سپس به عنوان دبیر کل حزب کمونیست منصوب شد؛ سمتی که شاید در ظاهر کماهمیت به نظر میرسید، اما در عمل به او اجازه داد شبکهای از وفاداران را در سراسر ساختار حزبی مستقر کند.
پس از مرگ لنین در سال ۱۹۲۴، جنگ قدرتی درگرفت؛ نبردی پنهانی و بیرحمانه میان استالین و رقبایش، بهویژه لئون تروتسکی. استالین با مهارتی مرموز و بیرحمانه، یکی یکی رقیبانش را حذف کرد، چهرهای سرد و بیاحساس که از خیانت و حذف هیچ ابایی نداشت. او ابتدا تروتسکی را منزوی، سپس تبعید، و در نهایت به دست عواملش در مکزیک ترور کرد. استالین حالا تنها شده بود، و اتحاد جماهیر شوروی، به امپراتوری شخصیاش بدل شد.
سالهای دهه ۱۹۳۰، تاریکترین و در عین حال تأثیرگذارترین دوران حکومت او بودند. استالین با اجرای برنامههای صنعتیسازی سریع و اصلاحات ارضی اجباری، اتحاد شوروی را از یک جامعه کشاورزی عقبمانده به کشوری صنعتی بدل کرد. اما این جهش، بهای سنگینی داشت. میلیونها نفر در قحطی ساختگی اوکراین (هولودومور) جان باختند، صدها هزار نفر در اردوگاههای کار اجباری (گولاگها) نابود شدند، و دهها هزار نفر دیگر در پاکسازیهای حزبی به جوخههای اعدام سپرده شدند. استالین، با ترس و قدرت، فرمانروایی میکرد؛ کسی جرئت نداشت نامش را بیاحترام بر زبان بیاورد. حتی نزدیکترین همراهانش هم هر شب با ترس از خواب برمیخاستند.
با این همه، استالین مردی بود که کشورش را در برابر یکی از بزرگترین تهدیدهای تاریخ بشریت نیز رهبری کرد. در سال ۱۹۴۱، زمانی که هیتلر به شوروی حمله کرد، بسیاری تصور میکردند که کار استالین و کشورش تمام است. ارتش آلمان تا دروازههای مسکو رسید. اما استالین با چهرهای سرد و مقاوم، در مرکز کرملین باقی ماند. او ملت را متحد کرد، کارخانهها را به شرق کشور منتقل کرد، و با الهامبخشی، ترس را به نفرت و مبارزه بدل کرد. پیروزی شوروی در استالینگراد، نقطه عطف جنگ جهانی دوم شد و استالین از آن پس نهفقط در شوروی، بلکه در جهان، به عنوان رهبر یک ملت شکستناپذیر شناخته شد.
اما حتی پس از پیروزی، چهرهی استالین نرمتر نشد. او اروپای شرقی را به زیر سلطهی ایدئولوژیاش درآورد، جنگ سرد با غرب را آغاز کرد، و دیوار آهنینی میان خود و دنیای بیرون کشید. در داخل، باز هم پاکسازیها، تبعیدها، و فضای بیاعتمادی ادامه یافت. او خود را چون خدایگان مطلق میدید؛ کسی که حقیقت را تعریف میکرد، تاریخ را بازنویسی مینمود، و آینده را شکل میداد.
اما در نهایت، حتی مردان فولادین هم فانیاند. در پنجم مارس ۱۹۵۳، استالین در سن ۷۴ سالگی، در حالی که در اقامتگاه تابستانیاش در دچار سکته مغزی شده بود، برای ساعتها بدون کمک رها شد؛ اطرافیانش حتی از ترس، جرئت ورود به اتاق او را نداشتند. مرگش، هرچند طبیعی بود، اما با نوعی نمادگرایی عجیب همراه شد: مرگ مردی که همه از او میترسیدند، حتی نزدیکترین کسانش. با رفتن او، شوروی به دوران جدیدی وارد شد؛ دورهای که پر از بازنگری، افشاگری و تلاش برای فاصله گرفتن از سایهی سنگین مردی بود که روزی خدای سیاست و ترس شده بود.
ژوزف استالین، مردی بود که جهان را تغییر داد – گاهی به بهای خون، گاهی به نام پیشرفت. او را نمیتوان صرفاً یک دیکتاتور یا یک قهرمان دانست؛ او ترکیبی پیچیده از ذهنی استراتژیک، روحی سخت، و قلبی که شاید هرگز نرم نشد. میراث او، همچنان در تاریخ باقی است: هم چون زخم، هم چون درسی از قدرت، ترس و عظمت.
از ابراز محبت و نظرات خوب شما بسیار سپاسگزاریم!
حضور شما در صفحه ادبی (فراز) به ما انگیزه میدهد تا با اشتیاق بیشتری در مسیر رشد و حمایت از ادبیات گام برداریم.
برای حمایت مستمر از فعالیتهای ادبی فراز، خواهشمندیم صفحه ما را دنبال کنید و به وبسایت رسمیمان به آدرس www.faraaaz.com
مراجعه کنید تا از آخرین اخبار و خدمات بنگاه انتشاراتی فراز مطلع شوید.
با احترام
بنگاه انتشاراتی فراز
ایمیل: support@faraaz.no
وبسایت ما:
Comments