top of page
Untitled design-9.png

مرشد و مارگریتا – میخائیل بولگاکُف


رمان مرشد و مارگاریتا اثر میخائیل بولگاکُف، یکی از برجسته‌ترین شاهکارهای ادبیات روسیه و جهان در سده بیستم است؛ اثری که در ورای ظواهر جادویی و خیالی خود، به لایه‌های عمیق‌تری از هستی، ایمان، قدرت، حقیقت، آزادی و عشق می‌پردازد. این رمان نه‌تنها حاصل نبوغ ادبی یک نویسنده درخشان، بلکه بازتاب درد، سرکوب، و مقاومت یک ذهن آزاد در برابر سانسور و اختناق فرهنگی حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی است. بولگاکف این اثر را در سال‌های دشوار دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، در فضای مسموم و بسته سیاسی شوروی نوشت، ولی انتشار آن تا سال‌ها بعد از مرگش ممکن نشد؛ زیرا محتوای اثر، صریح و بی‌پرده، ساختارهای ایدئولوژیک و سیاسی دوران استالین را به چالش می‌کشید.

 

داستان در دو سطح روایی هم‌زمان جریان دارد. در سطح نخست، ما با شهر مسکو در دهه ۱۹۳۰ روبه‌رو هستیم؛ شهری که ناگهان با ورود شخصیتی مرموز به نام وولند، که در واقع همان شیطان است، دگرگون می‌شود. وولند، به‌همراه گروهی عجیب و خارق‌العاده ــ از جمله گربه‌ای سخنگو و بذله‌گو به نام بزه‌موث ــ وارد پایتخت اتحاد جماهیر شوروی می‌شود تا نظم ساختگی، ریاکارانه و بی‌روح جامعه‌ای را که در آن معنویت، اخلاق و هنر سرکوب شده‌اند، به چالش بکشد. در این دنیای سرد و عقل‌گرا، او با استفاده از جادو، خیال، و گاه طنز سیاه، پرده از زشتی‌ها و پوچی‌های زندگی مردمی برمی‌دارد که تحت سلطه سانسور، بی‌ایمانی، ترس و خشونت‌اند. وولند همچون داوری فراانسانی، با دقتی بی‌رحمانه، ریاکاران، چاپلوسان، خودپرستان، و فریب‌کاران را مجازات می‌کند؛ ولی هم‌زمان، وجود او حامل پیامی مبهم از عدالت، قدرت الاهی و شاید حتی نوعی رستگاری است.

 

در کنار این خط روایی، ما با داستان دیگری نیز روبه‌رو می‌شویم که درون آن روایت می‌شود: داستان پونتیوس پیلاطس و محاکمه و مصلوب شدن یشوعا ها-نوصری (عیسی ناصری). این بخش، که توسط "مرشد" نوشته شده است، چنان زنده و هنرمندانه نگاشته شده که به‌سادگی از سطح روایی فرعی فراتر می‌رود و به قلب معنایی اثر بدل می‌گردد. در این داستان، پیلاطس ــ که مردی قدرت‌مند ولی اسیر ترس و ضعف درونی است ــ در برابر حقیقتی که توسط یشوعا بیان می‌شود، درمی‌ماند؛ حقیقتی که در قالب صداقت، آرامش، ایمان و مهربانی ارائه می‌گردد، اما در تضاد با نظم اقتدارگرای روم و ضرورت‌های سیاسی آن دوران قرار دارد. کشمکش درونی پیلاطس، هم‌چون آینه‌ای برای دنیای بولگاکف، گواهی است بر رنج انسان مدرن، که میان اخلاق و قدرت، حقیقت و مصلحت، عشق و ترس، همواره دچار جدال است.

 

در این میان، داستان مرشد و مارگاریتا نیز جایگاه محوری دارد. مرشد نویسنده‌ای گوشه‌نشین و منزوی است که رمانش، که درباره پیلاطس و یشوعاست، از سوی دستگاه سانسور رد شده و او را به حاشیه رانده‌اند. او نماد نویسنده حقیقی است، کسی که در پی حقیقت و معنا می‌گردد، ولی در نظامی که با دروغ و سانسور بنا شده، جایی ندارد. عشق مارگاریتا به مرشد، عشقی است پاک، جسورانه و نجات‌بخش. مارگاریتا برای نجات معشوق خود، حتی با شیطان هم پیمان می‌بندد و در آیینی جادویی و تاریک شرکت می‌کند. ولی این پیوند با نیروهای اهریمنی نه از روی طمع یا شرارت، بلکه به‌واسطه فداکاری، اشتیاق، و ایمان او به عشق است. مارگاریتا در این مسیر به زنی نیرومند و بی‌پروا تبدیل می‌شود، و عشق او، چنان قدرتی دارد که از دل جادو و تباهی، به نوعی رستگاری می‌رسد.

 

رمان مرشد و مارگاریتا را نمی‌توان در هیچ ژانر واحدی گنجاند. این اثر آمیزه‌ای است از رئالیسم، فانتزی، طنز، فلسفه، و عرفان. بولگاکف با مهارتی بی‌نظیر، روایت‌هایی درهم‌تنیده از جهان معاصر، اسطوره، و تاریخ را به هم پیوند می‌زند و از دل آن‌ها تصویری چندوجهی از انسان معاصر ارائه می‌دهد. لحن رمان گاه هزل‌آمیز و مضحک، گاه تلخ و اندوهناک، و گاه پرشکوه و رازآلود است. تضادهای درونی بشر، پیوند میان نیکی و شر، رابطه میان حقیقت و قدرت، و معنای رستگاری، از جمله مضامین بنیادینی‌اند که در سراسر اثر حضور دارند.

 

بولگاکف در خلق این اثر، نه‌تنها از سنت ادبیات کلاسیک روسیه ــ از گوگول و داستایوفسکی گرفته تا تولستوی و تورگنیف ــ بهره می‌برد، بلکه عناصر عرفانی مسیحی، اسطوره‌های غربی، و حتی ویژگی‌های ادبیات مدرن غربی را نیز در ساختار رمان خود وارد می‌سازد. او با نبوغی خیره‌کننده، تمامی این عناصر را در ترکیبی بدیع و شاعرانه می‌گنجاند. به همین دلیل است که مرشد و مارگاریتا نه‌تنها داستانی درباره عشق یا ایمان، بلکه اثری است درباره خود ادبیات؛ درباره قدرت خلاقه نویسنده؛ درباره نبرد کلام با استبداد، و درباره امیدی که حتی در دل تاریکی می‌درخشد.

 

نهایتاً، مرشد و مارگاریتا رمانی است که هم‌چون آئینه‌ای رازآمیز، همواره چهره‌ای تازه از خود می‌نمایاند. هر بار که خوانده می‌شود، ابعاد تازه‌ای از آن کشف می‌گردد؛ زیرا این اثر نه برای فهم ساده و خطی، بلکه برای تأمل، اندیشه، و دوباره‌خوانی خلق شده است. بولگاکف، که خود در زمان حیاتش طعم تلخ سرکوب، سانسور و انزوا را چشیده بود، با این رمان اثری آفرید که نه‌تنها دوران خودش، بلکه تمام زمان‌ها را مخاطب قرار می‌دهد؛ اثری که در آن، شیطان هم می‌تواند پیام‌آور حقیقت باشد، و عشق، حتی اگر در تاریکی شکل بگیرد، می‌تواند رهایی‌بخش و پاک‌کننده باشد.

 

بنگاه انتشاراتی فراز

فراز، آیینه‌دار فرهنگ و هنر!

 
 
 

Yorumlar

5 üzerinden 0 yıldız
Henüz hiç puanlama yok

Puanlama ekleyin

Partners

انتشارات برگ.png
Exile Music.png

© 2024  توسط فراز

  • Facebook
  • X
  • Instagram
bottom of page