top of page
Untitled design-9.png

راز بزرگ نویسنده ها – ۱۰. فرانتس کافکا


فرانتس کافکا، نویسنده‌ای‌ست که همچون سایه‌ای رازآلود در پس‌زمینه ادبیات مدرن ایستاده است؛ چهره‌ای فروتن، محو، خاموش، اما با ذهنی آشفته، پیچیده و زهرآگین از اضطراب، پوچی، و رنجی که فراتر از مرزهای زمان و جغرافیا، به عمق وجود انسان معاصر نفوذ کرده است. زندگی او، به‌مانند آثارش، پر از سکوت‌ها، ناگفته‌ها و رمزهایی‌ست که با گذشت زمان نه تنها رنگ نباخته، بلکه هرچه بیشتر از پرده بیرون افتاده، رازناک‌تر جلوه کرده است. مردی که در طول عمر کوتاه و محتاطانه‌اش، تنها حلقه‌ای کوچک از دوستان نزدیک را به خود راه می‌داد، در انزوایی داوطلبانه می‌زیست و از شهرت گریزان بود، اما در دل خود جهانی خلق کرده بود از هزارتوهای کابوس، دادگاه‌های بی‌پایان، قصرهای دست‌نیافتنی و گره‌هایی که نه باز می‌شدند، نه گشوده‌شدن‌شان ضرورتی داشت.

 

کافکا در سال ۱۸۸۳ در پراگ، در خانواده‌ای یهودی زاده شد. از همان دوران کودکی، احساس بیگانگی در فضای خانه، زبان، قومیت، و دین، سایه‌ای بر جانش انداخت. او در خانه‌ای آلمانی‌زبان زندگی می‌کرد، در حالی که در کشوری چک‌زبان و کاتولیک بزرگ می‌شد. با پدری مستبد و سلطه‌گر، رابطه‌ای پرتنش و زخمی داشت؛ مردی که همواره با خشونت و تحقیر، احساس بی‌ارزشی را در فرانتس تزریق می‌کرد، و این تنش عظیم، در جای‌جای آثار کافکا حضور دارد؛ از نامه به پدر گرفته تا شخصیت‌های مقهور، خُرد، بی‌قدرت و متهمی که بی‌آن‌که بدانند چرا، باید محاکمه شوند، یا به قصرهایی نفوذناپذیر بروند که جز بیهودگی، نصیبی از آن‌ها نخواهند داشت.

 

کافکا بیشتر عمرش را نه به‌عنوان نویسنده، بلکه به‌عنوان کارمند یک اداره بیمه گذراند؛ شغلی که هرچند از آن تنفر داشت، اما به‌نوعی با شخصیت وسواسی، دقیق و منزوی‌اش جور در می‌آمد. او شب‌ها، دور از چشم دیگران، در خلوت خانه و اغلب با نور شمع، می‌نوشت؛ و نوشتن برایش نه لذت، که رنجی مقدس بود؛ تلاشی برای برون‌ریزی دردها و آشفتگی‌هایی که همچون خوره، ذهنش را می‌جویدند. نوشته‌هایش از قوانین ژانرهای معمول سر باز می‌زنند: نه رمان‌اند به معنای کلاسیک، نه داستان‌های کوتاه با ساختاری رایج. او بیشتر معمار فضایی‌ست که در آن همه‌چیز سست، ناپایدار، مبهم و آزارنده است. کافکا، با قلمی خونسرد و لحنی بی‌طرف، جهان‌هایی ترسیم می‌کند که در آن انسان نه قهرمان، که قربانی بی‌دفاع یک ماشین بی‌صورت و بی‌احساس است.

 

اما راز بزرگ زندگی کافکا، نه تنها در آن‌چه نوشته، بلکه در آن‌چه نخواسته باقی بماند، نهفته است. او پیش از مرگش در سال ۱۹۲۴، از سل در رنج بود و در واپسین روزهای زندگی، به دوست نزدیک و تنها وارث ادبی‌اش، ماکس برود، وصیت کرد که تمام نوشته‌های منتشرنشده‌اش را پس از مرگ بسوزاند. این وصیت، نه ناشی از هیجان یا تواضع، بلکه بخشی از عمق روحی او بود؛ روحی که همواره میان دو قطب شدیدِ نیاز به بیان و وحشت از برملاشدن، در نوسان بود. برای کافکا، نوشتن همچون برهنه‌شدن در مقابل چشم جهانی بی‌رحم بود؛ عملی بی‌پناه، آسیب‌پذیر و با مخاطره‌ای عظیم برای حفظ حریم ذهنی‌اش. او می‌خواست نوشته‌هایش، همان‌گونه که خود در خلوت و اضطراب خلق شده‌اند، در سکوت نیز محو شوند. اما برود، برخلاف وصیت دوستش، این آثار را حفظ کرد، مرتب ساخت و منتشر نمود.

 

و از دل این خیانت شریف، جهان با چهرهٔ واقعی کافکا آشنا شد. رمان‌هایی چون محاکمه، قصر و آمریکا، پس از مرگ او منتشر شدند و شالوده‌ای برای آن‌چه بعدها "کافکایی" نام گرفت، بنا نهادند؛ جهانی آکنده از بی‌منطقی، ترس، ناتوانی فرد در برابر ساختارهای بی‌چهرهٔ قدرت، و سقوط تدریجی معنا. واژه‌ی «کافکایی» به سرعت وارد واژگان فلسفی و فرهنگی شد؛ به معنای وضعیتی که در آن انسان در مقابل سیستمی بی‌رحم و فاقد چهره و توضیح، دچار سرگشتگی و اضطراب بی‌پایان می‌شود.

 

و این راز همچنان در دل این پدیده زنده است: اگر ماکس برود به وصیت دوستش وفا می‌کرد، امروز اثری از کافکا باقی نمی‌ماند؛ نه تنها در قفسه‌های کتاب‌خانه، که در حافظه فرهنگی بشر. این راز، با خود پرسشی عمیق‌تر را نیز به همراه دارد: آیا حق داریم آن‌چه نویسنده‌ای نخواسته بماند، زنده نگه‌داریم؟ آیا رنج خلقت هنری، تنها با رضایت آفریننده‌اش مشروعیت می‌یابد؟ و یا آن‌که اثر هنری، وقتی از قلم خلق می‌شود، دیگر به قلم تعلق ندارد، بلکه به همه ما تعلق می‌گیرد؟

 

کافکا، با تمام احتیاط و خفایی که در زندگی داشت، از مرز زمان عبور کرده و بدل به شبحی در فرهنگ مدرن شده است؛ شبحی که با ما راه می‌رود، در دیوان‌سالاری‌های زندگی مدرن نفس می‌کشد، در ناامیدی‌های شبانه ما نجوا می‌کند و در رؤیاهای هراس‌انگیزمان، یادآورِ تنهایی انسان در جهانی‌ست که قوانینش هرگز روشن نیست. و این، همان راز ماندگار اوست: نویسنده‌ای که نمی‌خواست دیده شود، اما امروز، بیش از بسیاری از نویسندگانی که برای شهرت نوشتند، دیده می‌شود؛ نویسنده‌ای که می‌خواست خاموش بماند، اما صدایش، از دل هزاران برگه‌ی نانوشته، همچنان در گوش زمان می‌پیچد.

 

بنگاه انتشاراتی فراز

فراز، آیینه‌دار فرهنگ و هنر!

 
 
 

コメント

5つ星のうち0と評価されています。
まだ評価がありません

評価を追加

Partners

انتشارات برگ.png
Exile Music.png

© 2024  توسط فراز

  • Facebook
  • X
  • Instagram
bottom of page