top of page
Untitled design-9.png

توقف در مرگ – ژوزه ساراماگو ( رمان )


رمان توقف در مرگ، یکی از آثار برجستۀ ژوزه ساراماگو، نویسندۀ پرتگالی و برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات، اثری است که در آن خیال، فلسفه، طنز و نقد اجتماعی با چنان انسجام و جسارتی در هم تنیده شده‌اند که مرز میان واقعیت و فرض، میان عقل و وهم، و میان بودن و نبودن را در ذهن مخاطب به چالشی عمیق می‌کشد. این رمان که نخستین بار در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، بازتابی بی‌نظیر از دیدگاه ساراماگو نسبت به ماهیت مرگ، حیات، نهادهای اجتماعی، و بی‌ثباتی بنیادین معناهای رایج بشری است. آنچه این اثر را ممتاز می‌سازد، نه صرفاً موضوع بدیع آن، بلکه چگونگی پرداخت آن در قالبی استعاری، تخیلی و فلسفی‌ست که از آغاز تا پایان، خواننده را با لذتی فکری و تأمل‌برانگیز همراه می‌سازد.

 

رمان با فرضی شگفت‌انگیز و بنیادبرانداز آغاز می‌شود: در کشوری نام‌برده‌نشده، مردم از نخستین روز سال نو، دیگر نمی‌میرند. مرگ، ناگهان تصمیم می‌گیرد که کار خود را متوقف سازد. در نگاه نخست، این امر می‌تواند نوعی رستگاری یا تحقق آرزوی دیرینۀ بشر به نظر آید؛ امری که در طول تاریخ، در اسطوره‌ها، ادیان و علم به شیوه‌های گوناگون جست‌وجو شده است. اما ساراماگو با نگاهی نافذ، نشان می‌دهد که این «نعمت»، در واقع زمینه‌ساز فاجعه‌ای گسترده می‌شود؛ فاجعه‌ای که نه تنها زیست‌شناختی و فیزیکی، بلکه سیاسی، اجتماعی، خانوادگی، و حتی معنوی است.

 

جامعه‌ای که مرگ را از دست داده است، به‌تدریج با پیامدهای هولناک این وضعیت مواجه می‌شود. کسانی که قرار بود بمیرند، نمی‌میرند، اما همچنان در آستانۀ مرگ باقی می‌مانند؛ بدن‌هایی فرسوده و ناتوان که نه می‌میرند و نه به زندگی بازمی‌گردند. خانه‌ها پر از پیران ناتوان و بیماران لاعلاج می‌شوند، بیمارستان‌ها مملو از افرادی است که نه زنده‌اند و نه مرده، و خانواده‌ها درگیر باری می‌گردند که هر لحظه طاقت‌فرساتر می‌شود. مؤسسات بیمه از هم می‌پاشند، شرکت‌های کفن‌ودفن ورشکسته می‌شوند، کلیساها در بحران ایمان فرو می‌روند، زیرا وعدۀ جاودانگیِ زندگی اخروی بی‌معنا می‌گردد، و دولت دچار بی‌ثباتی اخلاقی، اقتصادی و سیاسی می‌شود. ساراماگو با ریزبینی، طنز تلخ و بی‌رحمانه‌اش، نشان می‌دهد که چگونه مفاهیمی چون «زندگی» و «اخلاق» بدون وجود مرگ بی‌معنا یا حتی مضر می‌شوند. به بیان دیگر، مرگ نه تنها پایان زندگی، بلکه شرط امکانِ معنا و ساختار زندگی انسانی است.

 

در میان این آشفتگی‌ها، پدیده‌ای غیرمنتظره پدید می‌آید: ایجاد نهادهای زیرزمینی برای قاچاق بیماران رو به مرگ به آن‌سوی مرزها، جایی که مرگ هنوز پابرجاست. خانواده‌ها به‌ناچار عزیزان در آستانۀ مرگ را از کشور خارج می‌کنند تا به شکل طبیعی بمیرند. این بخش از رمان، بازتابی تلخ و عمیق از سیطرۀ نهادهای رسمی و روابط قدرت بر مرگ و زندگی انسان‌هاست. ساراماگو، با زبانی فشرده و استعاری، فساد سیستماتیک، بی‌عدالتی و انحطاط اخلاقی‌ای را که در غیاب مرگ به‌ظاهر مقدس پدید می‌آید، با دقتی خیره‌کننده به تصویر می‌کشد.

 

اما بخش دوم رمان، با چرخشی ناگهانی، وارد مرحله‌ای دیگر می‌شود: مرگ، به‌مثابۀ شخصیتی آگاه، زنانه، و متفکر، وارد صحنه می‌شود. او تصمیم می‌گیرد تا دوباره کار خود را آغاز کند، اما این بار، با قاعده‌ای تازه: یک هفته پیش از مرگ، برای فردی که نوبتش رسیده، نامه‌ای بنفش‌رنگ فرستاده می‌شود تا او بداند که پایانش نزدیک است. همین تصمیم نیز، دگرگونی‌های تازه‌ای را در ساختارهای انسانی و روانی ایجاد می‌کند. واکنش افراد به آگاهی از مرگ قریب‌الوقوعشان، به‌نحو ظریفی بازتاب‌دهندۀ ترس‌ها، انکارها، و ایمان‌های لرزان انسان است.

 

در این بخش، مرگ، به‌مثابۀ کنشگری خودآگاه، با انسان درگیر رابطه‌ای می‌شود که فراتر از تقابل سنتی مرگ/زندگی است. نقطۀ اوج رمان، لحظه‌ای‌ست که مرگ، که همواره چون نیرویی بی‌چهره، سرد و مطلق تصویر می‌شده، عاشق می‌شود؛ عاشق مردی نوازنده که نامه‌اش را دریافت نمی‌کند و در کمال آرامش و ناآگاهی به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. این رابطۀ متافیزیکی و درعین‌حال عمیقاً انسانی، مرزهای فلسفۀ کلاسیک مرگ را از میان برمی‌دارد. مرگ، در مواجهه با عشق، سکوت، موسیقی و زیبایی، دچار تردید می‌شود. و این تردید، لحظه‌ای بنیادین در تاریخ هستی انسانی‌ست؛ لحظه‌ای که نشان می‌دهد مرگ نیز ممکن است به انسانی دیگر بدل گردد.

 

توقف در مرگ نه تنها تفسیری نوین از مسئلۀ جاودانگی است، بلکه بازتابی از باور ژرف ساراماگو به ضرورت تردید، پرسشگری و بازاندیشی دربارۀ مسائلی است که عموماً مسلم و قطعی فرض می‌شوند. مرگ، در نگاه ساراماگو، نه تنها پایان زندگی نیست، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از زیست انسانی است؛ عاملی که به زمان، تصمیم، اخلاق، و حتی عشق معنا می‌بخشد. حذف مرگ، به معنای حذف ساختارهای بنیادینی‌ست که حیات انسانی را ممکن می‌سازند.

 

زبان ساراماگو در این رمان، همچون دیگر آثارش، منحصر به فرد و مشخصاً متفاوت از زبان روایی مرسوم است. جملات طولانی، حذف نشانه‌گذاری‌های رایج، درهم‌آمیختگی گفت‌وگو و روایت، و ورود ناگهانی به ذهن شخصیت‌ها بدون نشانه‌های معمول، همه بخشی از سبک ادبی خاص اوست که نه به قصد دشوارسازی، بلکه برای رسیدن به نوعی موسیقی زبانی و تأمل فلسفی در متن پدید آمده‌اند. این زبان، خواننده را به چالش می‌کشد، او را مجبور می‌سازد تا در متن غوطه‌ور شود، و از دل آن، به بینشی تازه نسبت به مفاهیم بنیادین حیات دست یابد.

 

در نهایت، توقف در مرگ رمانی‌ست که در قالب داستانی خیالی، بنیادین‌ترین مسئلۀ انسانی را با طنز، طعنه، فلسفه و زیبایی به تصویر می‌کشد. ساراماگو، با نگاهی ژرف و جسور، نه تنها مرگ، بلکه زندگی، نهاد، عشق و حتی زبان را از نو تعریف می‌کند. او خواننده را با پرسشی تنها رها نمی‌سازد، بلکه وامی‌دارد تا برای هر پاسخی که به ذهن می‌آید، بلافاصله پرسشی دیگر را بیافریند. این رمان، در ظاهر با مرگ آغاز می‌شود، اما در حقیقت، تأملی‌ست بی‌پایان دربارۀ زندگی، و آنچه به آن معنا می‌بخشد.

 

بنگاه انتشاراتی فراز

فراز، آیینه‌دار فرهنگ و هنر!

 

 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating

Partners

انتشارات برگ.png
Exile Music.png

© 2024  توسط فراز

  • Facebook
  • X
  • Instagram
bottom of page