top of page
Untitled design-9.png

« تام ریپلی » شخصیت رمان مشهور « آقای ریپلی با استعداد »


تام ریپلی، قهرمان پیچیده و گریزنده‌ی رمان مشهور «آقای ریپلی بااستعداد» اثر پاتریشیا هایاسمیت، یکی از آن شخصیت‌هایی‌ست که در مرز میان نور و سایه، عقل و جنون، هویت و فریب حرکت می‌کند؛ شخصیتی که نه صرفاً یک مجرم یا یک نابغه‌ی تقلب و نیرنگ، بلکه آینه‌ای‌ست برای تماشای روان انسانی در کشاکش میل و ترس، آرزو و اضطراب، تمنای دیده شدن و وحشت از افشا شدن. اما آن‌چه این چهره‌ی ادبی را از سایر نمونه‌های جنایت‌کارانه‌ی ادبی متمایز می‌سازد، ریشه‌ی غریب و تاریکی‌ست که در جهان واقعی دارد؛ الهامی که در زندگی و سرگذشت مردی نه‌چندان شناخته‌شده، اما در زمانه‌ی خود خبرساز و مرموز، شکل گرفته است: برونو هاوتمن، مردی که در دهه‌ی ۱۹۳۰ با جعل هویت، فریب‌کاری‌های پیچیده، و پرونده‌ای که هنوز هم در لایه‌هایی از ابهام فرو رفته، برای همیشه نامش را در تاریخ جرم و جنایت آمریکا ثبت کرد.

 

هاوتمن، مهاجری آلمانی که با وعده‌ی یک زندگی بهتر به ایالات متحده آمده بود، در آغاز مردی عادی به نظر می‌رسید. مهندس نجار، کارگر، متأهل و در ظاهر بی‌خطر، او کسی بود که از دل طبقه‌ی کارگر به حاشیه‌ی اخبار کشیده شد. اما پشت این ظاهر بی‌گزند، نیرویی از فریب پنهان بود. او متهم شد به ربودن و قتل فرزند چارلز لیندبرگ، قهرمان ملی پرواز، در یکی از مشهورترین و پرتنش‌ترین پرونده‌های جنایی قرن بیستم؛ ماجرایی که نه تنها جنبه‌ی جنایی، بلکه بعدی اجتماعی، روان‌شناختی و رسانه‌ای یافت. دادگاه هاوتمن، با شور و غوغای عمومی، نمایش هم‌زمانی بود از عدالت و هیستری، از واقعیت و تصور، و از قربانی‌سازی و حقیقت‌گریزی.

 

اما آن‌چه در هاوتمن برای نویسنده‌ای چون پاتریشیا هایاسمیت الهام‌بخش بود، نه صرفاً جنایت او، بلکه ساختار روانی‌اش، توانایی عجیبش در جابه‌جایی میان هویت‌ها، دروغ گفتن با چنان اعتماد به نفسی که خود نیز در آن غرق می‌شود، و مهارت کم‌نظیرش در ایفای نقش‌هایی بود که نه‌تنها دیگران، که گاه خود را نیز به تردید می‌انداخت. او مردی بود که با دست‌کاری در مدارک، جعل اسناد، و مهارتی وسواس‌گونه در خلق چهره‌ای تازه، خود را در مرکز دنیایی قرار داد که به هیچ‌وجه در آن به دنیا نیامده بود. این درست همان چیزی‌ست که در تام ریپلی، با شدت و عمقی حتی بیشتر، بازتاب یافته است: مردی که نمی‌خواهد فقط دیده شود، بلکه می‌خواهد جای دیگری را بگیرد؛ نه برای نابود کردن، بلکه برای زیستن به جای دیگری، چون خود بودن برایش کافی یا شایسته نبوده است.

 

تام ریپلی، در داستان هایاسمیت، نه یک قاتل عادی، که هنرمندی‌ست در خلق نقش‌ها. او همچون بازیگری‌ست که هر بار با وسواس، ماسکی تازه بر چهره می‌زند، تا هم به رؤیای زندگی لوکس و باشکوه راه یابد، و هم از نگاه موشکاف و تهدیدکننده‌ی حقیقت بگریزد. او دوست ندارد کشته شود یا حتی بکشد، اما از سر ناچاری، برای حفظ نقش، برای نگه داشتن ماسک، به هر چیزی تن می‌دهد. در اینجا همان چیزی متولد می‌شود که می‌توان آن را «شخصیت روان‌شناختی مدرن» نامید؛ شخصیتی که نه ثبات دارد، نه هویت یگانه، بلکه در انبوهی از نقش‌ها، اضطراب‌ها، و تمناهای متناقض، در حرکت و گریز مداوم است. در این معنا، ریپلی در امتداد هاوتمن قرار می‌گیرد، اما نه به عنوان تقلید صرف، بلکه به عنوان ژرف‌سازی یک روان‌نژندی مدرن که در دل نظم اجتماعی و فرهنگی آمریکا جوانه می‌زند.

 

هاوتمن، در زمان خود، به نمادی بدل شد از همه‌ی آن ترس‌هایی که جامعه‌ی آمریکای دهه‌ی ۳۰ از «دیگری» داشت: مهاجر، بی‌ریشه، مرموز، زیرک، بی‌رحم، و در عین حال آشنا. مردی که می‌توانست بیاید، در میان شما زندگی کند، اما هم‌زمان تهدیدی باشد برای آن‌چه شما «امنیت» و «اخلاق» می‌نامید. او پیش از آن‌که حتی مجرم شناخته شود، در رسانه‌ها به «هیولا» تبدیل شده بود؛ نه صرفاً به‌خاطر جرم، بلکه چون جامعه‌ای که به‌سرعت صنعتی و طبقاتی می‌شد، نیاز به «چهره‌ای» داشت تا ترس‌هایش را بر آن فرافکنَد. اما پاتریشیا هایاسمیت، به‌جای آن‌که هاوتمن را چون رسانه‌ها محکوم کند، او را بازخوانی کرد. او جنبه‌ای دیگر را در او دید: انسانِ در آستانه‌ی گسیختگی، انسانی که در تلاش برای «جای بهتر» یافتن، «خود» را پشت نقاب‌ها پنهان می‌کند، و در این مسیر، هم قربانی‌ست، هم قربانی‌گر.

 

تام ریپلی، فرزند ادبی این الهام حقیقی، با توانایی غیرقابل‌توصیفی که در سازگاری با محیط دارد، با هوش اجتماعی‌ای که بی‌آن‌که آشکار باشد همه چیز را زیر نظر دارد، با اخلاقی که نه بر مبنای خیر و شر مطلق، بلکه بر پایه‌ی منطق بقا و میل ساخته شده، بازتاب عمیق‌تری از جهان مدرن است. او همان «انسانِ قابل جابه‌جایی» عصر ماست؛ کسی که در بازار سرمایه، فرهنگ مصرف، و رسانه‌های تصویری، می‌آموزد که با نقش بازی کردن، می‌توان هم پذیرفته شد، هم بالا رفت، و هم اگر لازم شد، از صحنه حذف کرد. در نگاه هایاسمیت، ریپلی هرگز هیولا نیست. او هولناک است، چون انسانی‌ست بیش از اندازه شبیه خود ما، تنها کمی باهوش‌تر، شجاع‌تر در پنهان‌کاری، و شاید اندکی بی‌رحم‌تر. این ترسناک‌ترین حقیقت است: هیولا نه آن‌جاست، بلکه همین نزدیکی‌هاست، شاید پشت چهره‌ای لبخندزن، شاید حتی در آینه.

 

پیوند میان برونو هاوتمن و تام ریپلی، فقط پیوند میان واقعیت و داستان نیست؛ پیوند میان روان‌شناسیِ جرم و ادبیات است. آن‌جا که جنایت، نه فقط یک کنش فیزیکی، بلکه نوعی فانتزی هویتی‌ست. ریپلی، وارث میراث شومی‌ست که هاوتمن از خود باقی گذاشت: این باور هولناک که اگر به اندازه‌ی کافی نقش را خوب بازی کنی، شاید بتوانی به واقعیتِ تازه‌ای بدل شوی. نه تنها دروغ بگویی، بلکه دروغ را به زندگی تبدیل کنی. و در این فرایند، شاید خود را نیز گم کنی. یا شاید، برای نخستین بار، خود را پیدا کنی.

 

 

بنگاه انتشاراتی فراز

فراز، آیینه‌دار فرهنگ و هنر!

 

 
 
 

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating

Partners

انتشارات برگ.png
Exile Music.png

© 2024  توسط فراز

  • Facebook
  • X
  • Instagram
bottom of page